noryaw news | ||||||||||||||||||||||||||
|
«ورته ورتێ» ئێواره بوو! حهمه بچکۆلی بۆیاخچی سهری ماندووی داخستبوو له سووچێکی گۆڕهپانه گهورهکهدا لهناوهندی دڵی شاما لهسهر کورسیه نزمهکهی خۆی دانیشتبوو پهیتا پهیتا وهکو فڵچهی نێوان دهستی جهستهی لهڕی رائهژهنی حهمه بچکۆلی ئاواره لهبهر خۆوه به ورته ورت ئهمهی ئهوت: تۆ بازرگان قاچت دانێ تۆ مامۆستا قاچت دانێ تۆ پارێزهر قاچت دانێ ئهفسهر، سهرباز، جاسووس، جهلاد کوڕی باشو ههرچیو پهرچی ههرههمووتان یهک لهدوای یهک قاچتان دانێن کهس نهماوه ههر خوا ماوه لهو دنیا دڵنیام ئهویش ئهنێرێ بهشوێن کوردێکدا پێڵاوهکهی بۆ بۆیاخ بکات رهنگه ئهو کوردهش ههر من بم ئای دایهی گیان ئهوه ئهبێت پێڵاوی خوا چهند گهوره بێت؟! ژماره چهند لهپێ بکات! ئای دایهی گیان ئهی بۆ پاره خوا چهند ئهدات؟! ئهبێت چهند بدات …! ********************************************************* برگردان شعر به فارسی: «غرولند » شامگاه بود محمد، پسر کوچولوی واکسی از فرط خستگی گردنش خم گشته بود در گوشهای از میدان بزرگ در مرکز شهر شام بر روی چهارپایهی کوچک خود نشسته بود و پی در پی مانند فرچه توی دستش اندام نحیف و لاغر خود را تکان میداد محمد کوچولوی بیخانمان با خود غرولند کنان این چنین میگفت: تو ای بازرگان پایت را بگذار تو ای استاد پایت را بگذار تو ای وکیل پایت را بگذار افسر، سرباز، جاسوس، جلاد پسر خوب و آدم بی سر و پا همگی یکی بعد از دیگری پایتان را بگذارید کسی نمانده تنها خدا مانده در آن دنیا هم مطمئنم او هم سراغ کردی را خواهد گرفت تا کفشهایش را واکس بزند! شاید آن کرد هم من باشم آخ ... مادر جان تو گویی که کفشهای خدا چقدر بزرگ است؟! شماره چند میپوشد؟! آخ مادر جان راستی برای دستمزد خدا چقدر میپردازد؟! باید چقدر بدهد...؟!!! نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها:
|
|||||||||||||||||||||||||
|